عراقیه گفت عربی بلدی گفتم لا سیدی گفت مرد ناحسابی ما به تو میگوییم عربی بلدی می گویی نه حالا می بینیم با ما مثل بلبل عربی حرف می زنی بعد به من گفت: انت حرس خمینی؟ تا این را گفت گفتم این خطرناکه سریع جواب دادم لاسیدی. که کتکم زدند دوباره پرسیدند انت حرس خمینی ؟ این دفعه گفتم نعم سیدی .که باز هم کتکم زدند گفتم مرد ناحسابی می گویم نه می زنید می گویم بله می زنید آخر نفهمیدم این حرس خمینی بد است یا خوب است .بعدها که شرکت نفت آمدم دیدم نوشته حراست بعدا" فهمیدم که حرس یعنی نگهبان
راوی:غلامرضا شیرالی
« بسم رب الشهداء و الصدیقین »
بفـــــرمـــایید مـــــراســـــم شـــهـــــدا...
ســومـــین یــــادوار شــــهدای تیپ ویژه صـــابرین شمالغـــرب/ ویـــژه مراســم پاســدار رشید اســـلام شهــیدیـــوســـف فـــدائی نژاد :
ازعموم مردم حزب الله و ولایت مدار و شیفته شهدا و راه شهدا دعوت به عمل می آید تا در این مراسم شرکت فرمایند .
* اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم *
خاطره ای که از روزهای تبادل اسرا به یادم دارم این است که یک نفر مترجم بود به نام عبدالامیر. چون فرمان آزادی اسرا صادر شد، او برای تنظیم اسامی بچه ها جهت بازگشت به ایران به محل مربوطه رفته بود. افسر توجیه سیاسی آن جا عبدالکریم نام داشت، این افسر به عبدالامیر گفته بود اسم عباس را جزء لیست اسرایی که می خواهند آزاد شوند، ننویس. عبدالامیر پرسیده بود چرا؟ گفته بود که عباس باید اینجا بماند.
عبد الامیر می گفت: از این موضوع خیلی ناراحت شدم و با خودم فکر کردم که این مطلب را به دکتر بگویم یا نه. بالاخره تصمیم گرفتم به شما نگویم ولی برای این کار به حضرت زهرا(س) متوسل شدم.
عبدالامیر می گفت: هنگام بازگشت از اردوگاه، دیدم عبدالکریم ساک به دست گرفته و دارد از اردوگاه می رود. جریان را پرسیدم، گفت که از بغداد تلفنی احضارم کرده اند. عبدالامیر به محض رفتن عبدالکریم اسم مرا هم در لیست اسرایی که قرار بود آزاد شوند، اضافه کرد و ما صبح شنبه حرکت کردیم و ساعت دو بعد از ظهر از مرز گذشتیم. عبدالکریم در بازگشت از بغداد این موضوع را فهمیده بود و جهت بازگرداندن من روانه ی مرز شده و ساعت چهار بعد از ظهر به مرز رسیده بود که آن وقت دیگر کار از کار گذشته بود و من در ایران بودم.
راوی: دکتر سیدعباس پاک نژاد/ سجاد
منبع:سایت ساجد
«اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک...»
خلبانی بود که رفت در بمباران مراکز بغداد شرکت کرد، بعد هم شهید شد. او جزو همان خلبانهایی بود که از اول با نظام ناسازگاری داشت. شهید عباس بابایی با او گرم گرفت و محبت کرد؛ حتی یک شب او را با خود به مراسم دعای کمیل برده بود؛ با اینکه نسبت به خودش ارشد هم بود. شهید بابایی تازه سرهنگ شده بود، اما او سرهنگ تمامِ چند ساله بود؛ سن و سابقهی خدمتش هم بیشتر بود. در میان نظامیها این چیزها خیلی مهم است. یک روز ارشدیت تأثیر دارد؛ اما او قلباً و روحاً تسلیم بابایی شده بود. شهید بابایی میگفت دیدم در دعای کمیل شانههایش از گریه میلرزد و اشک میریزد. بعد رو کرد به من و گفت: عباس! دعا کن من شهید بشوم! این را بابایی پس از شهادت آن خلبان به من گفت و گریه کرد.
بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار مسؤولان عقیدتی، سیاسی نیروی انتظامی
23/10/83
+ رو به قبله ست همه عمر، خدایا! غلط است قبله بایست به سمتش متمایل باشد اگر این طرز نماز است که او میخواند ترس دارم که نماز همه باطل باشد
+ دستی از غیب آمد کز نو گلچین سازد سابقون السابقون را... . . . تصویر: شهید حامد کوچک زاده در مراسم تشییع شهید سیداسماعیل سیرت نیا
+ بر در میکده ات بهر تملّق گویم نوکر بی سر و پای حسنِ عسکری ام دلم از بس که نرفته است زیارت خون شد برسانید براتی به خدا مشتری ام سامرا رفتن من دست عزیز دل توست جان فرزند خودت باز بگو می بری ام؟
+ ما زینبی هستیم توکلت علی الله......
+ حرم زینب عجب حال و هوایی دارد سوریه فیض شهادت چه صفایی دارد بنویسید به روی کفن این شهدا چقدر عمه سادات فدایی دارد . . . عکس: وداع فرزند شهید حمیدرضا اسداللهی با پدر
+ کاش امشب حرمت مذاکراتی، بشود پنج و یک گوشه ی تو راه نجاتی بشود اربعین نامه ی تحریم حرم را بشکن حاضرم جان بدهم، توافقاتی بشود
+ این بار نوبت «والسابقین الی ارادته» است. خوشا کسانی که به دریای حسین پیوستند... کسانی لیاقت رسیدن به امام را یافتند که اهل رقابت باشند. رقابت به سبک حبیب.. . . . عکس: شهید مدافع حرم سجاد طاهرنیا محل شهادت: سوریه تاریخ شهادت: شب عاشورای 1437
+ دهــان هــا پـــر از نـــام زیـــبـــای تـــو شد... یـــــاحـــســـــــیــــن(ع)
+ خــــبــر آمـــد...خـــبـــری در راه اســـــت:) @};-
+ «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة». «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! . . . وچه زیبا گفت سردار: نمیتوانیم با امریکاییها قدم بزنیم و انتظار شفاعت شهدا را داشته باشیم....