به پیامبر گفتند: خدا رو قبول داریم نه تو را ...
به امیرالمومنین گفتند : پیامبر را قبول داریم نه تو را ...
به امام خمینی گفتند : امام زمان را قبول داریم نه تو را ...
به امام خامنه ای گفتند : امام خمینی را قبول داریم نه تو را ....
همیشه بی بصیرت ها یک گام عقبند ....
دی ماه 1363 – پادگان دوکوهه – گردان میثم
شام "رویدادهای هفته" داشتیم. غذایی که همه مواد غذایی هفته گذشته در آن پیدا می شد و مسئولین آشپزخانه از ته مانده غذاها تهیه می کردند.
وقتی بچه ها نشستند دور سفره، دوربین را دادم دست عباس دائم الحضور (شهید) و بهش گفتم:
- این گوشه سفره رو هم خالی بذاریم که خدا بشینه اینجا و باهامون غذا بخوره.
خاطره ای از:حمید داودآبادی
هنوز یک دختر بچه بودم. یک روز از کنار بانکی در میدان احمـد آباد رد میشدم که دیدم داخل کوچه کنار بانک، ماشین ساواک ایستاده است. در همان حال، دیدم چند پسر جـوان آمدنـد و شیـشه هـای بانـک را شکستند و آتش زدند و میخواستند به سمت همان کوچه فرار کنند.
من جلو رفتم و به یکیشان گفتم که داخل کوچه ساواکیها منتظرند. او هم به دوستانش گفت و از سمت دیگری رفتند.
بعدها فهمیدم آن پسری که لنگه کفشش را حین فـرار در میـدان جـا گذاشت، اسمش غلامرضاست.
غلامرضا! پسری که حالا هم اسمش را در شناسنامة من جـا گذاشـته است.
روایتی از:
همسر شهید غلامرضا جان نثاری
رضا میرکریمی که فیلم «امروز» را این روزها روی پرده سینماها دارد و سابقه حضور در سالهای دفاع مقدس به عنوان فیلمبردار و عکاس را دارد با انتشار عکسی متفاوت به ذکر خاطرهای از آن سالها و حضور در جبهه پرداخته است.
براساس این گزارش، میرکریمی در شرح عکسی که در این رابطه نوشته، آورده است:
«فاو _اسفند 1364
سر کلاس مرحوم ممیز بودیم ،صدای مارش پیروزی از بلندگوی مسجد دانشگاه میاومد ،که خبر از عبور نیروهای ایرانی از اروند رود و فتح شهر فاو میداد. حوصله ی درس نداشتیم با مهران رجبی و هادی عارفی قرار گذاشتیم سرمون رو بندازیم پایین و بریم فاو.موتور هادی رو قرض گرفتم و زیر بارون شدید رفتم راه آهن و سه تا بلیط اهواز خریدم ،برگشتم خوابگاه و ساکم رو بستم.شب با لباس های بسیجی که از عملیات قبلی داشتیم سوار قطار شدیم ، بدون هیچ امریه و حکم ماموریتی.دو روز بعد فاو بودیم زیر آتیش سنگین توپ خونه و حمله ی مکرر هواپیماهای عراقی .هادی دیوار ها رو نقاشی میکرد ، مهران تویوتاها رو نگه می داشت و پشتشون شعار می نوشت ، من هم عکاسی می کردم.هیچ سلاحی نداشتیم و جمعی هیچ یگانی نبودیم.دانشجوهای گرافیک دانشگاه تهران بودیم که اومده بودیم گردش علمی و کارگاه عملی».
+ رو به قبله ست همه عمر، خدایا! غلط است قبله بایست به سمتش متمایل باشد اگر این طرز نماز است که او میخواند ترس دارم که نماز همه باطل باشد
+ دستی از غیب آمد کز نو گلچین سازد سابقون السابقون را... . . . تصویر: شهید حامد کوچک زاده در مراسم تشییع شهید سیداسماعیل سیرت نیا
+ بر در میکده ات بهر تملّق گویم نوکر بی سر و پای حسنِ عسکری ام دلم از بس که نرفته است زیارت خون شد برسانید براتی به خدا مشتری ام سامرا رفتن من دست عزیز دل توست جان فرزند خودت باز بگو می بری ام؟
+ ما زینبی هستیم توکلت علی الله......
+ حرم زینب عجب حال و هوایی دارد سوریه فیض شهادت چه صفایی دارد بنویسید به روی کفن این شهدا چقدر عمه سادات فدایی دارد . . . عکس: وداع فرزند شهید حمیدرضا اسداللهی با پدر
+ کاش امشب حرمت مذاکراتی، بشود پنج و یک گوشه ی تو راه نجاتی بشود اربعین نامه ی تحریم حرم را بشکن حاضرم جان بدهم، توافقاتی بشود
+ این بار نوبت «والسابقین الی ارادته» است. خوشا کسانی که به دریای حسین پیوستند... کسانی لیاقت رسیدن به امام را یافتند که اهل رقابت باشند. رقابت به سبک حبیب.. . . . عکس: شهید مدافع حرم سجاد طاهرنیا محل شهادت: سوریه تاریخ شهادت: شب عاشورای 1437
+ دهــان هــا پـــر از نـــام زیـــبـــای تـــو شد... یـــــاحـــســـــــیــــن(ع)
+ خــــبــر آمـــد...خـــبـــری در راه اســـــت:) @};-
+ «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة». «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! . . . وچه زیبا گفت سردار: نمیتوانیم با امریکاییها قدم بزنیم و انتظار شفاعت شهدا را داشته باشیم....