ساعت فلش مذهبی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره وبلاگ
رائد[851]

ویرایش

این عکس بهانه ای شد تا بنی فاطمه  خاطره این عکس را برایمان تعریف کند. او ابتدا تمایلی به بیان این صحبت‌ها هر چند کوتاه نداشت اما با اصرار گفت که دو مرتبه با جهاد مغنیه دیدار داشته که هر دو بار در حرم رضوی دیدارها اتفاق افتاده است.

 بنی فاطمه گفت دفعه اولی که جهاد را دیدم با دوستانش به مشهد آمده بود که وقتی متوجه حضور من شدند آمدند کنارم. او چهره مرا از جلسات مداحی که دیده بود می‌شناخت و به خاطر علاقه اش به اهل بیت و عزاداری به سبک جوانان ایرانی مداحی های مرا دیده و شنیده بود. آن دیدار خیلی به طول نیانجامید. یادم می ‌آید که موقع رفتن از من خواست حتما سفری به لبنان داشته باشم. می‌گفت جوانان لبنانی بسیار با ایرانی ها علاقمندند به خصوص نسبت به حزب الهی ها.

این دیدار گذشت تا اینکه او برای آخرین بار حدودا دو ماه مانده بود به شروع ماه محرم به ایران آمده بود. یکی از دوستانش که می دانست من در فلان تاریخ در حرم خواهم بود هماهنگ کرده بودند که همدیگر را ببینیم.

عکسی که منتشر کردم مربوط به همان سفر است. آن شب ما از ساعت حدودا 2 بامداد تا اذان صبح در حرم بودیم و صحبت‌ کردیم.

در آن دیدار بود که جهاد از ارادتش به مقام معظم رهبری و سید حسن نصرالله برایم حرف زد و دائم می‌گفت می خواهم با اسرائیل مبارزه کنم. از سبک عزاداری های ما خوشش می‌آمد و بسیار با ارادت نسبت به سید الشهدا(ع) صحبت می‌کرد. می‌گفت اگر بشود حتما برای محرم به ایران می‌آیم. می‌گفت از مداحی محمود کریمی خوشم می‌آید و مداحی «اللهم الرزقنا شهادت» را که من خوانده بودم برایش جذاب بود.

شاید به نظر اغراق بیاید و اینکه حالا چون شهید شده این حرف را می زنم ولی باور کنید ذره ای از حرف‌های جهاد دنیایی نبود و به راستی او لایق شهادت بود.

 





      

نام شهید : یوسف
نام خانوادگی شهید : فدائی نژاد
نام پدر : احمدعلی
نام مادر : کبری صالح
تاریخ تولد : 29/10/1362
محل تولد : روستای شهرستان بخش سنگر
تاریخ شهادت : 12/6/1390
محل شهادت : منطقه عملیاتی شمالغرب سردشت ( تپه جاسوسان )
نحوه شهادت : درگیری مسلحانه با گروهک تروریستی پژاک( p.k.k )
میزان تحصیلات : کاردانی نظامی
تاریخ جذب سپاه پاسداران : 20/1/1385





      

حدود ساعت هشت و بیست دقیقه صبح....

خیابان گل نبی،میدان کتابی....

پژو405 تیره رنگ

چه میشود....؟؟؟

مصطفی را ازخانواده اش،از همسرش،از فرزندش،ازدوستانش،ازنطنز،ازما،ازهمه ما،از ایران میگیرند....

طی چند ثانیه به جرم دانشمند بودنش به جرم ایران دوست و وطن دوست بودنش به جرم زحماتش اورا ازهمه ما،از مادری که منتظر بود برود وببیندش میگیرند....

میگویند آنقدر نمیخوابید که پای سانتریفوژ ها خوابش میبرد،میگویند سه صبح بیدار میشد پدرش میگفت بخواب بابا میگفت نه باباجان باید بروم تا کار انجام شود....میگویند...

خیلی چیزها میگویند آنقدر گفته اند که باید از گفته ها نتیجه گرفت مصطفی یک نفر نبود به اندازه هزار نفر ارزش داشت...آنها خودشان میدانند که چه کسانی را باید هدف بگیرند...

راستی،،میگویند علیرضا باسواد شده وخواندن ونوشتن یاد گرفته یعنی میتواند زیر عکس های پدرش را در خانه وسطح شهر بخواند که نوشته شهید مصطفی احمدی روشن...علی دیگر باور کرده پدرش را ازش گرفتند...

میگویند.....

 

امروز سالگرد شهادت مصطفی احمدی روشن ه

نثار روحشون فاتحه و صلوات...





      

 

" اولین سالگرد شهید مدافع حرم، محمود رضا بیضایی "

 

شنبه 27 دی ماه بعد از نماز مغرب و عشاء

 

تهران - اسلام شهر - خیابان امام محمد باقر - مسجد امام محمد باقر ع

 

سخنران : حجت الاسلام حاج شیخ علیرضا پناهیان

 

مداح : حاج امیر عباسی





      

محمد حاجی‌رحیمی مسئول کمیته خادمین قرارگاه مرکزی راهیان نور سپاه و بسیج از تمدید مهلت ثبت نام خادم الشهدای کربلاهای ایران خبر داد و گفت: از 25 آذر تا 5 دی ماه شاهد ثبت نام تعدادی زیادی از علاقمندان به خادم الشهدا در سراسر کشور بودیم این ثبت‌نام ادامه پیدا کرده و آمار نهایی آن در آینده نزدیک اعلام می‌شود.

وی ادامه داد: با توجه به استقبال زیاد جوانان، مهلت ثبت نام خادم الشهدا که از طریق سایت کوله بار صورت می‌گیرد، تا زمان رسیدن به سقف پیش‌بینی شده ادامه دارد. به طور حتم شهدایی که ما توفیق خادمی آن‌ها را داریم هم ارادت ویژه ای به آن حضرت دارند و در این امر ما را یاری خواهند کرد.

حاجی‌رحیمی تصریح کرد: نحوه ثبت‌نام علاقه‌مندان از طریق سایت khadem.koolebar.ir انجام می‌شود که پس از نام‌نویسی، مرحله گزینش افراد در کمیته‌های خادمین که‌ در همه استان‌ها ایجاد شده است، صورت می‌گیرد و از جمله مواردی که در بحث گزینش به آن توجه‌ خاصی می‌شود، رعایت مسائل اخلاقی، التزام به نظام جمهوری اسلامی، آشنایی با بحث‌های سیاسی و توانایی‌های افراد در زمینه‌های فنی و هنری است که این افراد پس از فراگیری آموزش‌های لازم در کنار یک روحانی مجرب‌ در یادمان‌ها و زیارتگاه‌ها، خدمات خود را ارائه می‌دهند.

مسئول کمیته خادمین قرارگاه مرکزی راهیان نور سپاه و بسیج بیان کرد: از دیگر برنامه‌هایی که برای خادمین راهیان نور در نظر خواهیم داشت، پوشیدن لباس‌های متحدالشکل در طول دوره، برنامه‌های منظم صبحگاهی مثل ورزش، مناجات و برنامه‌های فرهنگی دیگر است و از همه مهم‌تر برقراری ارتباط همیشگی با خادمین‌ پس از پایان دوره آنها است.

حاجی رحیمی ادامه داد: مرحله جدید ثبت‌نام از خادمین‌ راهیان نور شامل‌ دانش‌آموزان، دانشجویان، طلاب و اقشار مختلف مردم در حال اجراست که نحوه ثبت‌نام نیز فقط از طریق سایت خادمین راهیان نور صورت می‌‌گیرد که پس از ثبت‌نام، مراحل گزینش متقاضیان‌ با توجه ‌به استان‌، در مرکز خادمین همان استان انجام می‌شود.

مسئول کمیته خادمین قرارگاه مرکزی راهیان نور اظهار داشت: باید از خادمین عزیز عذر خواهی کنیم، چرا که ما توان استفاده از تمام عزیزان داوطلب خادمی را نداریم و بالاترین ظرفیتی که می توانستیم در سال های گذشته از میان20 هزار 600 نفر داشته باشیم، 3500 نفر بود که ان شاء الله با توجه به جاری بودن راهیان نور در تمام مدت سال بتوانیم از این عزیزان در سایر مواقع استفاده کنیم.

 





      

زمستان سردی بود شاید سردتر از تمام زمستان ها . زن با دو کودکش خردسال و شوهر علیلش در خانه ای نمور درمسجد سرایداری می کرد . هر چه پتو داشت به دور همسر و کودکانش پیچیده بود و به ایام خوش گذشته فکر میکرد بعد از اینکه شوهر بنایش از روی ساختمان پرت شد و به این روز درآمد، دیگر روز خوش را ندیدند صاحبخانه بساطشان را ریخت در کوچه، همین مردم محل بودند که خانه سرایداری مسجد را برایشان دست و پا کردند تا در زمستان بی خانمان نباشند.

آرام آرام چراغ نفتی وسط اتاق که گذاشته بودند برای گرم کردنشان به کورسویی رسید و بعد هم خاموش شد این یعنی آخرین قطرات نفتشان هم به پایان رسیده بود . نا امید از همه جا نشست سر سجاده و دعا کنان چشم به آسمان دوخت ، به فکر کودکانش بود که با شکم خالی چقد راحت خوابیده اند، خودش هم به خواب رفت...

 در خواب دید یک جوان نورانی آمد وتکه نانی را روی سجاده اش گذاشت و رفت که همه خانواده با آن سیر شدند . با صدای در سراسیمه از خواب پرید در را که باز کرد دید همان جوانی که در خواب دیده بود باچند بشکه نفت و چند کیسه پر از خوراکی در پشت در ایستاده بود ، در مقابل نگاه ناباورانه زن جوان بشکه ها را به داخل خانه آورد و خدا حافظی کرد و رفت و زن با چشمانی به اشک نشسته دعا کنان جوان را بدرقه کرد...

دو ماه از بهار گذشته بود زن درحال جارو کشیدن محوطه ی مسجد بود که چشمم به اعلامیه ای افتاد، روی دیوار مسجد عکس همان جوان را دید که زیرش نوشته بود دانش عزیز شهادتت مبارک...

زن برای عرض تسلیت رفته بود خانه مادر شهید و گفته بود پسر شما لطف بزرگی در حق ما کرده بعد داستان بشکه های نفت را تعریف کرده بود و مادر هم برای زن تعریف کرده بود که آن روز که همسرم میخواست به مسجد برود وسهمیه کوپنی نفتمان را از مسجد بگیرد پسرم پیغام داده بود به پدرم بگویید ما با هیزم هم میتوانیم خودمان را گرم کنیم!

زهراخیبری

 

به یاد شهید موسی دانش حجتی





      

http://ts3.mm.bing.net/th?id=HN.608008154982714697&pid=1.7

بعد از آزادی خرمشهر از اشغال ارتش صدام در خرداد 1361، نماینده دولت بعث عراق در سازمان ملل متحد، مدعی شد سربازان ایرانی در خرمشهر، اسرای عراقی را اعدام کرده اند. نماینده صدام، برای اثبات ادعای خود، عکس جسد یک سرباز عراقی را در کنار جاده خرمشهر ارائه داد. سرباز عراقی درحالی که دست هایش از پشت با طناب بسته شده بودند، کشته شده بود. این عکس سرو صدای زیادی بپا کرد. مسئولین دیپلماسی و امنیتی ایران، متعجب و حیران، به دنبال چرایی قضیه بودند. سوالات پیش آمده از این قرار بود: - آیا این سرباز عراقی در هنگامه عملیات بیت المقدس در خاک ایران کشته شده است؟ - آیا واقعا این فرد اسیر بوده و دست بسته اعدام شده است؟ عملی که از بسیجیان و سربازان ایرانی بسیار بعید به نظر می رسید. - چه کسی این عکس را گرفته است؟ - چه کسی عکس را در اختیار منابع عراقی قرار داده است؟ - آیا عکس مزبور، توسط افراد نفوذی و جاسوس گرفته و در اختیار عراقی ها گذاشته شده است؟ سرانجام با فعالیت و بررسی مسئولین امنیتی جنگ و پی گیری همه عکاسانی که در عملیات بیت المقدس شرکت داشتند، معما حل شد. عکاس ایرانی که از معروفیت بالایی هم برخوردار بود و به همین واسطه به راحتی در مناطق جنگی تردد می کرد، توانسته بود چنین عکسی تهیه کند. عکاس معروف که با آژانس های خبری و تصویری خارجی همکاری بسیاری داشت، پس از بازداشت، اعتراف کرد و ماجرای عکس سرباز اعدام شده عراقی را این گونه تعریف کرد: "در هنگامه عملیات بیت المقدس، داشتم در کنار جاده خرمشهر می رفتم که چشمم به جسد سربازی عراقی افتاد که در حمله ایرانی ها کشته شده بود. یک دفعه فکری به ذهنم رسید. درحالی که مراقب بودم کسی متوجه نشود، اطراف را گشتم و تکه ای طناب پیدا کردم. با آن دست های سرباز عراقی را از پشت بستم و چند عکس از او گرفتم." ظاهرا آقای عکاس معروف ایرانی، آن زمان (سال 61) یک قطعه از آن عکس ها را به مبلغ یکصد هزار تومان (که خدا می داند معادل چه مبلغ کلان امروز می شود) به عراقی ها فروخته بود.

راوی:حمید داوودآبادی





      

عراقیه گفت عربی بلدی گفتم لا سیدی گفت مرد ناحسابی ما به تو میگوییم عربی بلدی می گویی نه حالا می بینیم با ما مثل بلبل عربی حرف می زنی بعد به من گفت: انت حرس خمینی؟ تا این را گفت گفتم این خطرناکه سریع جواب دادم لاسیدی. که کتکم زدند دوباره پرسیدند انت حرس خمینی ؟ این دفعه گفتم نعم سیدی .که باز هم کتکم زدند گفتم مرد ناحسابی می گویم نه می زنید می گویم بله می زنید آخر نفهمیدم این حرس خمینی بد است یا خوب است .بعدها که شرکت نفت آمدم دیدم نوشته حراست بعدا" فهمیدم که حرس یعنی نگهبان


http://sajed.ir/upload/Topic/86131.jpg

راوی:غلامرضا شیرالی





      

 

« بسم رب الشهداء و الصدیقین »

بفـــــرمـــایید مـــــراســـــم شـــهـــــدا...

ســومـــین یــــادوار شــــهدای تیپ ویژه صـــابرین شمالغـــرب/ ویـــژه مراســم پاســدار رشید اســـلام شهــیدیـــوســـف فـــدائی نژاد :


 http://s5.picofile.com/file/8137149626/Untitled_1_

ازعموم مردم حزب الله و  ولایت مدار و شیفته شهدا و راه شهدا دعوت به عمل می آید تا در این مراسم شرکت فرمایند .

 * اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم *

 

 





      

http://www.sajed.ir/upload/Topic/86396.jpg

خاطره ای که از روزهای تبادل اسرا به یادم دارم این است که یک نفر مترجم بود به نام عبدالامیر. چون فرمان آزادی اسرا صادر شد، او برای تنظیم اسامی بچه ها جهت بازگشت به ایران به محل مربوطه رفته بود. افسر توجیه سیاسی آن جا عبدالکریم نام داشت، این افسر به عبدالامیر گفته بود اسم عباس را جزء لیست اسرایی که می خواهند آزاد شوند، ننویس. عبدالامیر پرسیده بود چرا؟ گفته بود که عباس باید اینجا بماند.

عبد الامیر می گفت: از این موضوع خیلی ناراحت شدم و با خودم فکر کردم که این مطلب را به دکتر بگویم یا نه. بالاخره تصمیم گرفتم به شما نگویم ولی برای این کار به حضرت زهرا(س) متوسل شدم.

عبدالامیر می گفت: هنگام بازگشت از اردوگاه، دیدم عبدالکریم ساک به دست گرفته و دارد از اردوگاه می رود. جریان را پرسیدم، گفت که از بغداد تلفنی احضارم کرده اند. عبدالامیر به محض رفتن عبدالکریم اسم مرا هم در لیست اسرایی که قرار بود آزاد شوند، اضافه کرد و ما صبح شنبه حرکت کردیم و ساعت دو بعد از ظهر از مرز گذشتیم. عبدالکریم در بازگشت از بغداد این موضوع را فهمیده بود و جهت بازگرداندن من روانه ی مرز شده و ساعت چهار بعد از ظهر به مرز رسیده بود که آن وقت دیگر کار از کار گذشته بود و من در ایران بودم.

 راوی: دکتر سیدعباس پاک نژاد/ سجاد

منبع:سایت ساجد





      
<      1   2   3   4      >




+ رو به قبله ست همه عمر، خدایا! غلط است قبله بایست به سمتش متمایل باشد اگر این طرز نماز است که او می‌خواند ترس دارم که نماز همه باطل باشد



+ دستی از غیب آمد کز نو گلچین سازد سابقون السابقون را... . . . تصویر: شهید حامد کوچک زاده در مراسم تشییع شهید سیداسماعیل سیرت نیا



+ بر در میکده ات بهر تملّق گویم نوکر بی سر و پای حسنِ عسکری ام دلم از بس که نرفته است زیارت خون شد برسانید براتی به خدا مشتری ام سامرا رفتن من دست عزیز دل توست جان فرزند خودت باز بگو می بری ام؟



+ ما زینبی هستیم توکلت علی الله......



+ حرم زینب عجب حال و هوایی دارد سوریه فیض شهادت چه صفایی دارد بنویسید به روی کفن این شهدا چقدر عمه سادات فدایی دارد . . . عکس: وداع فرزند شهید حمیدرضا اسداللهی با پدر



+ کاش امشب حرمت مذاکراتی، بشود پنج و یک گوشه ی تو راه نجاتی بشود اربعین نامه ی تحریم حرم را بشکن حاضرم جان بدهم، توافقاتی بشود



+ این بار نوبت «والسابقین الی ارادته» است. خوشا کسانی که به دریای حسین پیوستند... کسانی لیاقت رسیدن به امام را یافتند که اهل رقابت باشند. رقابت به سبک حبیب.. . . . عکس: شهید مدافع حرم سجاد طاهرنیا محل شهادت: سوریه تاریخ شهادت: شب عاشورای 1437



+ دهــان هــا پـــر از نـــام زیـــبـــای تـــو شد... یـــــاحـــســـــــیــــن(ع)



+ خــــبــر آمـــد...خـــبـــری در راه اســـــت:) @};-

+ «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة». «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! . . . وچه زیبا گفت سردار: نمیتوانیم با امریکاییها قدم بزنیم و انتظار شفاعت شهدا را داشته باشیم....